معنی حیله، فریب

حل جدول

حیله، فریب

مکر


حیله و فریب

نمش


فریب

حیله، نیرنگ

حیله و نیرنگ

حیله، نیرنگ، حیل، مکر، دخمسه


حیله

مکر، فریب، نیرنگ، تزویر، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، کید

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

حیله

قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ. [خوانش: (لِ) [ع. حیله] (اِمص.)]


فریب

(فِ یا فَ) [په.] (اِ.) مکر، حیله، نیرنگ.

فرهنگ عمید

فریب

فریفتن
فریبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دل‌فریب، مردم‌فریب،
مکر، حیله، ‌خدعه، نیرنگ،
* فریب خوردن: (مصدر لازم) گول خوردن، فریفته شدن،
* فریب دادن: (مصدر متعدی) = فریفتن


حیله

مکر، فریب، نیرنگ،
[قدیمی] قدرت و توانایی بر هرگونه تصرف و تدبیر،
[قدیمی] چاره‌گری،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حیله

ترفند، شیله، فریب

فارسی به عربی

حیله

احتیال، تهرب، حیله، خداع، خدعه، خطا، خطاف، مکر، وهم، أُحْبُولَه، اِحْتیالٌ

گویش مازندرانی

فریب

مکر فریب پول تیک

فرهنگ فارسی هوشیار

فریب ساز

‎ فریب دهنده، حیله گر مکار.

معادل ابجد

حیله، فریب

345

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری